نیکان نیکان، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 36 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 41 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

*** معجزه زندگی من ***

** سونوگرافی NT **

1394/7/22 11:03
نویسنده : مامان مائده
481 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه 22 مرداد ساعت 5 از مرکز تصویربرداری فارابی وقت داشتم براس سونو ان تی.

این اولین سونوی بارداری م بود، چون خانم دکتر حبیبی گفته بود باید تعداد سونوها رو به حداقل برسونیم. 

ساعت 4.5 با بابایی رفتیم، ساعت نزدیک 5 بود که رسیدیم اونجا. یک وساعت و نیم اونجا نشستیم تا صدام زدن. 

رفتم تو اتاق سونو گرافی، یه خانم دکتر خوش اخلاق اونجا بود بهش سلام دادم و خوابیدم روی تخت...

یه مانیتور تقریبا بزرگ هم روبروی تخت روی دیوار نصب شده بود که من میتونستم تصاویری که خانم دکتر رصد میکنه رو از توش ببینم.

چشمامو بستم که وقتی باز کنم تو عزیزکم رو  ببینم. با کلمه خب خانم دکتر چشمامو باز کردم و شکل ماهت رو توی مانیتور دیدم...

داشتی دستاتو میخوردی جیگر مامان...

خانم دکتر گفت خب نی نی ت هم که پسره، با تعجب گفتم پسر، گفت آره به احتمال 90 درصد پسره.

نکنه دختر دوس داشتی...؟

درجوابش گفتم فرقی نمیکنه، فقط باهوش و سالم باشه...

بعد برگشت گفت چه پسر آرومی داری، منم گفتم ببینیمو و تعریف کنیم...

بعدش صدای قلب نازنینت  رو برام گذاشت، تند تند میزد، 164  تا در دقیقه... قربونت برم، قشنگترین آهنگ زندگیم بود عزیز مامان.

نمیتونم حس اون لحظه رو برات بنویسم.خیلی سخته توصیفش.

بالاخره همه چیزو با دقت بررسی کرد و اومدم بیرون. بابایی بیرون منتظر بود ، سریع بهش گفتم گفتن که نی نی مون پسره. خندید و گفت واقعا توی دلش قند داشت آب میشد، خیلی بیشتر از اون چیزی که نشون میداد خوشحال شد.

منتظر موندم تا اسم مو صدا کنن و جواب سونو رو بهم بدن، بعد 5 دقیقه جواب رو گرفتیم و رفتیم من سریع جواب رو به خانم دکتر حبیبی نشون دادم.

خانم دکتر هم جواب سونو رو چک کرد و گفت همه چی خوبه، فقط دراز بکش تا صدای قلبت رو بشنونم، قلب کوچولوت تند میزنه.

از مطب اومدم بیرون و با بابای رفتیم دنبال مامان جون تا بره به باغچه ش سری بزنه.

به مامان جون عکسارو نشون دادم، با ذوق زیاد نازت میداد.

عکس سونو رو برات میذارم گل پسر مامان...

 

پسندها (2)

نظرات (0)